نقطه های روشن ایمان من چشمان توست ...

پیام های کوتاه
  • (25 دقیقه قبل)
    :-(

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

 توجه: این متن رو به عنوان پاراگراف های نیمه مرتبط بخونید, نه یک متن پیوسته, با تشکر



- من کاری رو کردم که باید می کردم کِی, محافظت از همه ی شما دربرابر همه ی ترس های دنیا.
- اما تو خودت بزرگترین ترس من شدی.( مایکل کورلیونه و کی آدامز, پدر خوانده 3)


- من پدرم رو دوست داشتم و قسم خوردم که مثل اون نشم, ولی دوستش داشتم و اون در خطر بود, چیکار می تونستم بکنم؟
و بعدش تو در خطر بودی, بچه هامون در خطر بودن, چیکار می تونستم بکنم؟(مایکل کورلیونه, همان)


-وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ  ( انفال/28)

-این فتنه (به نظر من می تونه همه ی دلبستگی ها باشه) گاهی از  سرِترسِ( قبل از ازدست دادن) و گاهی از سر انتقام( بعد از ازدست دادن)

-گاهی از ترسِ از دست دادنِ کسی یا چیزی, شروع می کنیم به محافظت خیلی زیاد ازون چیز و دویدن برای حفظش و دقیقا همین روند باعث از دست دادن اون ارزشمندمون میشه. خیلی شبیه به کاری آناکین کرد برای پادمه( جنگ ستارگان/ انتقام سیث) در حالی که اگر سرجامون مینشستیم و زندگیمون رو می کردیم هیچ کدوم ازون مشکلات پیش نمی اومد.


- خیلی هنرمندی می خواد که یه پدر, با وجود این که بچه ش می دونه اون آدمکشه و حتی برادر خودش رو کشته, جوری رفتار کنه که اون بچه باز هم, فارغ از مخالفت با کارهای پدرش, اونو دوست داشته باشه. این ناشی از یه رابطه ی خیلی مدیریت شده ست.


-با وجود اینکه فیلم از لحاظ کیفی از دو تا فیلم اول خیلی ضعیف تر بود ولی عاشقانه های مایکلِ مسن خیلی واقعی تر و دلنشین تر از مایکلِ جوان و شیدا بود.


- با اغراض سیاسی و استراتژیک فیلم کاری ندارم, و حتی این که فیلم تلاشی بوده برای مثبت کردن نگاه ها به مافیاهای مختلف( که خیلییی هم موفق بوده)  به نظر من سکانس برگزیده ی فیلم رقص پدر و دختر با همِ که با حضور فوق طبیعیه یه دختر کوچولو تبدیل به یک آلیسا آلیسای* بی نهایت شیرین میشه با پس زمینه ی یه آهنگ تماما تلخ و شیرینِ خانوادگی.

*آلیسا آلیسا یه بازیه دخترانه ی دهه شصتی ها بود به این ترتیب که سه یا چهار نفر دست هم رو میگیرن و با خوندن شعر بی معنیه:
آلیسا, آلیسا , جینگیلِ آلیسا, هِی
می چرخن و با کلمه ی هِی رویِ زمین میشینن.


پِ.ن: من سال ها قبل از دیدن فیلم کلی برای بد شدن مایکل گریه کردم, و بیشتر برای از بین رفتن معصومیتی که فرد کاملا آگاهانه ولی غیر قابل توقف داره ادامه ش میده.
برای همین هفت هشت سال از دیدن فیلم طفره رفتم تا آخر چند ما پیش به اصرار آقای همسر دیدمش, و اون بغض دوباره بعد از هفت هشت سال توی گلوم ته نشین شد.

دینا .م
۱۷ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۱۸

آهای کلارنس؟؟؟

سوالی که احتمالا بعد از دیدن فیلم it's a winderfull life  برای هنه پیش میاد اینه که: خب اگه من نباشم برای دنیا چه مشکلی پیش میاد؟ اگه اصلا به دنیا نمی اومدم چه مشکلی برای دنیا به وجود می اومد؟  

و خیلی اوقات جواب یه هیچیِ بزرگه, درست مثل جوابی که جورج بهش رسید. 

کاش یکی هم پیدا بشه تا ه من هم نشون بده و بگه که دنیا بدون من جای بهتری نبود و بودنم توی مسیر کلی دنیا مثبت بوده.

آهای؟ کسی بال نمی خواد؟

دینا .م
۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۳

روش های کشف جرم

یکی از دردسرهایی که ما بچه ها با مامانمون داشتیم( یا در اصل اون بنده خدا با ما داشت) کتاب خوندن موقع درس بود. کلا یکی از مهم ترین رقابت های ما و مامان روش قایم کردن کتاب داستان لای کتاب درسی و ازون طرف کشف جرم توسط مامان بود. ازون جایی که توی خونه ی ما اگر دری بسته بود باید اول در زده میشد و بعد از جواب گرفتن وارد میشدی, این خودش یک فرصت چند ثانیه ای به مجرم برای محو آثار جرم میداد.  

از روش های متداول میشه به جاسازی کتاب توی کشوی میز و باز کذاشتن کشو اشاره کرد( که منجر به گردن درد شدیدی میشد) یا ?انتخاب کتاب های کوچک و کم حجم برای جا دادن لای کتاب درسی(ترجیحا کتاب های درسی بزرگ مثل جغرافی) یا درس خوندن زیر پتو که فضای بسیار مناسبی رو برای مخفی کردن در اختیار قرار میداد یا روشهایی ازین دست( که البته سالها بعد کاشف به عمل اومد در اکثر مواقع مامان جانمان پی به ارتکاب جرم برده بودند ولی به روی مبارک نمی آوردند)

ولی اون دوران با همه مشکلاتش این خوبی رو داشت که شب امتحان مثل بچه آدم می گرفتیم میخوابیدیم و تازه ساعت دو نصفه شب قبل از امتحان شروع به درس خواندن نمی کردیم و تا صبح یکی بر سرخودمان و دو تا توی سر جزوه نمی زدیم( تازه یک ناخونکی به ماجراهای دن کامیلو نمیزدیم اون وسط)


نتیجه اخلاقی اینکه از الان دغدغه من شده پیدا کردن راهکاری برای خودم و بچه هام که نه برای کتاب خوندن مجبور به مخفی کاری بشن و نه از درسشون بیوفتن. 

تابستون ها اوضاع خونه ما کاملا برعکس بود, یعنی بعد ازتمام شدن امتحانات ثلث سوم به هر کس یه بودجه ای میدادن برای خرید کتاب و برای خوندن هر صفحه یک ریال جایزه می گذاشتن که بعد از تموم شدن کتاب ها جایزه اش خرج خریدن کتاب های جدید میشد واین پروسه تا آخر تابستون ادامه پیدا می کرد و یکی از هیجان انگیزترین دورهمی های تابستونی ما همین دور هم نشستن و کتاب خوندن ها بود . و همه چیز خوب و خوش بود تا اول مهر.

این بازه زمانی به بهترین وجه طی میشد ولی الان برای ادامه این پروسه در زمان مدرسه و به وجود نیومدن اون مشکلات به بن بست خوردم. واقعا بهترین روش چیه؟  



 

دینا .م