نقطه های روشن ایمان من چشمان توست ...

پیام های کوتاه
  • (25 دقیقه قبل)
    :-(

ان لم تکن حلیما فتحلم.اگر صبور نیستی خودت رو به صبوری بزن، یواش یواش صبور میشی

اگه غم مردم رو نمی خوری ، وانمود کن برات مهمه و بهشون گوش بده، غمشون برات مهم میشه

اکه بنده نیستی ، نماز بخون، سجده کن ، خودتو بزن به بندگی، بنده میشی

اگه کسی رو دوست داری فریادش کن. جار بزن، زیاد میشه

اگه می ترسی یه روز دوسش نداشته باشی، هرجا میشینی و پا میشی بگو دوسش داری. عاشق میشی

من ترسیدم. ترسیدم اسمم به نامش ثبت بشه، ترسیدم منو از عاشقاش بدونن و اون بابت داشتن کسی مثل من خجالت بکشه. ترسیدم مایه ننگ بشم. پس نگفتم. سکوت کردم. اسمش که اومد به روی خودم نیوردم دلم داره می کنه. به چشم ها تحکم کردم اشکی نشن.  

موفق بودم. از یادها رفت منم از عاشقاش بودم. ولی درد این جا بود خود از هم یادم رفت. اون قدر خودم رو به بی خیالی زدم که بی خیال شدم. اون قدر اشک نریختم تا اشکام خشک شد. اون قدر نرفتم تا دلتنگی سنگ شد.

و من الان اینجا ایستادم در حالی که  برای دلتنگی، دلتنگم

برای بی قراری ،بی قرار

قصه ی غم انگیزیه. ولی با وجود همه اینا،من دلم تنگ شده. زیاد. خیلی زیاد. حتی اگه خودم هم باور نکنم



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۱۱
دینا .م

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی