۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۳۸
پدرخوانده/مایکل/معصومیت و خیلی چیرای دیگه
توجه: این متن رو به عنوان پاراگراف های نیمه مرتبط بخونید, نه یک متن پیوسته, با تشکر
- من کاری رو کردم که باید می کردم کِی, محافظت از همه ی شما دربرابر همه ی ترس های دنیا.
- اما تو خودت بزرگترین ترس من شدی.( مایکل کورلیونه و کی آدامز, پدر خوانده 3)
- من پدرم رو دوست داشتم و قسم خوردم که مثل اون نشم, ولی دوستش داشتم و اون در خطر بود, چیکار می تونستم بکنم؟
و بعدش تو در خطر بودی, بچه هامون در خطر بودن, چیکار می تونستم بکنم؟(مایکل کورلیونه, همان)
-وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ ( انفال/28)
-این فتنه (به نظر من می تونه همه ی دلبستگی ها باشه) گاهی از سرِترسِ( قبل از ازدست دادن) و گاهی از سر انتقام( بعد از ازدست دادن)
-گاهی از ترسِ از دست دادنِ کسی یا چیزی, شروع می کنیم به محافظت خیلی زیاد ازون چیز و دویدن برای حفظش و دقیقا همین روند باعث از دست دادن اون ارزشمندمون میشه. خیلی شبیه به کاری آناکین کرد برای پادمه( جنگ ستارگان/ انتقام سیث) در حالی که اگر سرجامون مینشستیم و زندگیمون رو می کردیم هیچ کدوم ازون مشکلات پیش نمی اومد.
- خیلی هنرمندی می خواد که یه پدر, با وجود این که بچه ش می دونه اون آدمکشه و حتی برادر خودش رو کشته, جوری رفتار کنه که اون بچه باز هم, فارغ از مخالفت با کارهای پدرش, اونو دوست داشته باشه. این ناشی از یه رابطه ی خیلی مدیریت شده ست.
-با وجود اینکه فیلم از لحاظ کیفی از دو تا فیلم اول خیلی ضعیف تر بود ولی عاشقانه های مایکلِ مسن خیلی واقعی تر و دلنشین تر از مایکلِ جوان و شیدا بود.
- با اغراض سیاسی و استراتژیک فیلم کاری ندارم, و حتی این که فیلم تلاشی بوده برای مثبت کردن نگاه ها به مافیاهای مختلف( که خیلییی هم موفق بوده) به نظر من سکانس برگزیده ی فیلم رقص پدر و دختر با همِ که با حضور فوق طبیعیه یه دختر کوچولو تبدیل به یک آلیسا آلیسای* بی نهایت شیرین میشه با پس زمینه ی یه آهنگ تماما تلخ و شیرینِ خانوادگی.
*آلیسا آلیسا یه بازیه دخترانه ی دهه شصتی ها بود به این ترتیب که سه یا چهار نفر دست هم رو میگیرن و با خوندن شعر بی معنیه:
آلیسا, آلیسا , جینگیلِ آلیسا, هِی
می چرخن و با کلمه ی هِی رویِ زمین میشینن.
پِ.ن: من سال ها قبل از دیدن فیلم کلی برای بد شدن مایکل گریه کردم, و بیشتر برای از بین رفتن معصومیتی که فرد کاملا آگاهانه ولی غیر قابل توقف داره ادامه ش میده.
برای همین هفت هشت سال از دیدن فیلم طفره رفتم تا آخر چند ما پیش به اصرار آقای همسر دیدمش, و اون بغض دوباره بعد از هفت هشت سال توی گلوم ته نشین شد.
۹۴/۰۶/۲۱